بازهم یک سال گذشت یک سال از درگذشت یکی از دوست و فامیل جوان مرحوم داریوش کیا فرزندمرحوم توفیق کیادرتاریخ 23/2
1389درگذشت اوبرای پیاده روی به طرف پارک جنگلی رفته ودر راه برگشت ایست قلبی کرده و دیگر از جا بلند نشد او قبل از اینکه به پیاده روی بره چون سالگرد پدرش بود با یه بسته شیرینی سرقبر پدرش رفت میگن وقتی رفته سر مزار اون روز خیلی گریه کردچون خودش 7ساله بود پدرشو از دست دادبعد که رفت پیاده روی خودش هم دیگه بر نگرشت الان که اومرده دختری داشت 7ساله هم سنه خودش موقعی که پدرش فوت شدخانم این مرحوم یه بچه تو راه داشت که هرگز رنگ پدر را ندیده و نخواهد دیدتازه یک سال بود که با بدبختی با وام خونشو درست کرد وخواست یه نفسی راحت تو خونش بکشه اما اماعجل مهلت ندادالان یه زن 25 ساله با دو تا دختر یکی که هنوز یه سالش نشده بایکی که 8 سال داره چه جوری تحمل کنه مرگ حقه اما نه اینجوری درست این دنیا دنیای فانی هست اما نه اینجوری هر کس تو این دنیا جای خودشو داره عمو ودایی جای خودش اما کجاست این پدر که جواب دختراشو یا حتی خانمشو بده یا این مادر با اون سنش چه جوری جواب بچه هاشو وقتی ازش پدر میخوان بده وقتی ما با دوستامون دور هم میشینیم و جای خالیشو میبینیم جای خالیه زن و بچشو دیگر گریه امانمون نمیده انشالله باقی عمر بچه هاش باشه
اگه خواستین یه فاتحه براش بخونین ممنون از شما دوستان
خواستم بر غم بتازم فرصتی پیدا نکردم فرصتی آمد به دستم مهلتی پیدا نکردم
خواستم در خلوتی با محرمی رازی بگویم هم کلامی محرمی هم صحبتی پیدا نکردم